سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا ایمان را واجب کرد براى پاکى از شرک ورزیدن ، و نماز را براى پرهیز از خود بزرگ دیدن ، و زکات را تا موجب رسیدن روزى شود ، و روزه را تا اخلاص آفریدگان آزموده گردد ، و حج را براى نزدیک شدن دینداران ، و جهاد را براى ارجمندى اسلام و مسلمانان ، و امر به معروف را براى اصلاح کار همگان ، و نهى از منکر را براى بازداشتن بیخردان ، و پیوند با خویشاوندان را به خاطر رشد و فراوان شدن شمار آنان ، و قصاص را تا خون ریخته نشود ، و برپا داشتن حد را تا آنچه حرام است بزرگ نماید ، و ترک میخوارگى را تا خرد برجاى ماند ، و دورى از دزدى را تا پاکدامنى از دست نشود ، و زنا را وانهادن تا نسب نیالاید ، و غلامبارگى را ترک کردن تا نژاد فراوان گردد ، و گواهى دادنها را بر حقوق واجب فرمود تا حقوق انکار شده استیفا شود ، و دروغ نگفتن را ، تا راستگویى حرمت یابد ، و سلام کردن را تا از ترس ایمنى آرد ، و امامت را تا نظام امت پایدار باشد ، و فرمانبردارى را تا امام در دیده‏ها بزرگ نماید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :12
بازدید دیروز :19
کل بازدید :46545
تعداد کل یاداشته ها : 123
103/2/23
11:53 ص

سلام عزیزم... خوبی ؟ بی مقدمه میگم: یادته دو سال پیش با هم کجا بودیم؟ به زور راضی کردیم همه رو که تو هم بیای... 11 روز زندگی زیر یه سقف، یه جا، هم دل ، هم سفره، هم خونه و ... با هم همه جا رفتیم، خنده و گریه مون، زیارت و تفریحمون، نماز و روزه مون، پارک و بازیمون، شادی و غصه مون، فراق و وصالمون ... همه چی مون با هم بود!!! یه طرف تو بودی و یه طرف من!!! یادش بخیر! چه حرفایی زدیم و تو زیارت چه دعاهایی کردیم. چه حاجتایی خواستیم. پای ثابت همه دعاهام شده بودی، اینکه خوشبخت بشی، اینکه امیرعلی گیرت بیاد که قدرت و بدونه و ... همیشه با التماس رو به گنبد و ضریح میکردم و میگفتم: من آوردمش پیش شما، پس ناامیدم نکنین... تا اینجاش و من آوردم بقیه اش با شما.. خودتون کمک کنین... الآن دو سال از اون شبا و خاطرات گذشته... چه اتفاقایی که برامون نیافتاد!!! نمیدونم چقدر از حاجتامون و بهش رسیدیم...


90/5/28::: 4:45 ع
نظر()
  
  

برام هیچ حسی شبیه تو نیست.. کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه.. همین که کنارت نفس میکشم

برام هیچ حسی شبیه تو نیست.. تو پایان هر جستجوی منی
تماشای تو عین آرامشه.. تو زیباترین آرزوی منی

منو از این عذاب رها نمیکنی.. کنارمی به من نگاه نمیکنی
تمام قلب تو به من نمیرسه.. همین که فکرمی برای من بسه

از این عادت با تو بودن هنوز.. ببین لحظه لحظم کنارت خوشه
همین عادت با تو بودن یه روز.. اگه بی تو باشم منو میکشه

یه وقتایی انقدر حالم بده.. که میپرسم از هر کسی  حال تو
یه روزایی حس میکنم پشت من.. همه شهر میگرده دنبال تو

منو از این عذاب رها نمیکنی.. کنارمی به من نگاه نمیکنی
تمام قلب تو به من نمیرسه.. همین که فکرمی برای من بسه

همین که فکرمی...


  
  


روزهای بی تو
چه شبی بود و چه روزی افسوس!
با شبان رازی بود...
روزها شوری داشت...
من گمان میکردم دوستی همچون سروی سرسبز چهار فصلش همه آراستگیست...
من چه میدانستم؟
هیبت باد زمستانی هست...؟



90/5/4::: 4:51 ع
نظر()
  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ باد آورده را باد می برد... امــــا... تو که با پای خودت آمده بودی...


+ هر وقت کم میآورم میگویم اصلا مهم نیست، اما تو که میدانی نبودنت چقدر برایم مهم است!