سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و آنگاه که از خبّاب یاد کرد فرمود : ] خدا بیامرزاد خبّاب پسر أرتّ را . به رغبت اسلام آورد و از روى فرمانبردارى هجرت کرد و به گذران روز قناعت ، و از خدا راضى بود و مجاهد زندگى نمود . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :11
بازدید دیروز :19
کل بازدید :46544
تعداد کل یاداشته ها : 123
103/2/23
9:32 ص

سلام... نمیدونم چی باید بگم.. دلت آروم شد یا آشوب؟ چقدر داغ بود بغلت.. وای نمیدونستم چی کار باید می کردم..بعد این همه مدت که نبودم پیشت...  حست و بگو.. داغون شدیم فکر کنم 


97/6/12::: 1:7 ص
نظر()
  
  

منتظر خبری هستم که …
میدانم هرگز نمی آید !
دلخوشم به حرفی که …
میدانم نمی زنی !
آدم
گاهی به هزار دلیل زنده است
و هیچ دلیلی برای زنده بودن ندارد !

دلتنگم
مثل ماه
که بدون نیمه اش
کامل نیست
و هرشب لاغرتر میشود


97/5/9::: 7:4 ع
نظر()
  
  

چشـم مـن گــم شـد و تـو پنجره‌ها نیومدی

گـفته بـودم واسـه خـــــاطر خــــــدا نیومدی

 

 

یکــی گفت شــبای مهتاب بشینم دعا کنم

بـالا رفت دســـتای مـن واسـه دعــا نیومدی

 

 

دلِ مـن اســیر چشمای تـو شد حتی واسه

ایـن کــه ایـن دــیوونه رو کنی رهـــا نیومدی

 

 

واســه تــو نـوشـته بـودم کـه دلــم دیـــوونته

تــو گـذاشـتی بـه حسـاب یــه خـطا نیومدی

 

 

یکی گفت اوّل راه ســخت مجـــنونی هنــوز

ســـر گذاشـــتم بــه دل بــــیابـونا نــــیومدی

 

 

یکی گفت بـــرو واســـه کـــبوترا دونــه بــریز

دلـــــمو ریــــختم واســـه کــــبوترا  نــیومدی

 

 

ســـبزی زنــدگیمو بستم به غوغــای ضـریح

امـــانت دادم  اونـــو دســت رضــــا نــیومدی

 

 

نــذرمــو نـوشتمش رو گُـــــلا تــا یـــادم نــره

نــذرا رو یکــی یکــی کـــــردم  ادا  نـــیومدی

 

 

گـفته بــودم یــه کســــی بــیاد بگه آخـرشه

لااقـــــل بــــیا بـــــرای یــه نگــــــا نـــیومدی

 

 

گفته بــودن بــــیا از عشـق تـو دیــوونه شده

لااقـــل بــــرای خــــــاطر شـــــــفا نـــیومدی

 

 

آشِــــناتـرین غــــریبه‌ای تـــو قــصّه‌های مـن

مـــنو کُشـتی تــو غــــریبِ آشــــنا نــیومدی

 

 

دیدمت رد می‌شـدی از کـوچه‌های خـــاطره

التـــماست کــردمــو گـفتم بـــیا، نـــیومدی؟

 

 

خوبیا تموم می شن می رن یه جا تو خاطره

مـثِ  تــــو  رفـتی  سـراغِ  خــوبیا نـــیومدی

 

 

نمی‌گم بــیا، اگـــه دوس نــداری بــیای، نـیا

لااقـــــل فقط  بـهـم بگـــــو چــــرا نـــیومدی؟


97/4/31::: 6:12 ع
نظر()
  
  

دنیا به وسعت قفسی تنگ می شود

وقتی دلت برای کسی تنگ می شود

گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما


  
  
گفتم ببینمت گفتم ببینمت
شاید که از سرم دیوانگی رود
گفتم ببینمت گفتم ببینمت
شاید که از سرم دیوانگی رود
زان دم که دیدمت دیوانه تر شدم
دیوانه تر شدم
گل تقدیم شما
با یک خیال خام افتاده ام به دام
با یک خیال خام افتاده ام به دام
از ره به در شدم دیوانه تر شدم
از ره به در شدم دیوانه تر شدم
 
گفتم ببینمت تا بی قراریت جانم به در رود
گفتم ببینمت تا بی قراریت جانم به در رود
هم بی قرار و هم شوریده،سر شدم
دیوانه تر شدم
گل تقدیم شما
گفتم ببینمت شاید شراره ام جانم فرو کشد
دیدم تو را به عرش چون شعله های آتش شعله ور شدم
از ره به در شدم دیوانه تر شدم
گل تقدیم شما
با یک خیال خام افتاده ام به دام
با یک خیال خام افتاده ام به دام
از ره به در شدم دیوانه تر شدم
از ره به در شدم دیوانه تر شدم
از ره به در شدم

97/4/27::: 12:38 ع
نظر()
  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ باد آورده را باد می برد... امــــا... تو که با پای خودت آمده بودی...


+ هر وقت کم میآورم میگویم اصلا مهم نیست، اما تو که میدانی نبودنت چقدر برایم مهم است!