سلام...
سلام هایم دیگر بوی شرمندگی میدهند..
زندگی در گذر است
ماییم و لحظه های گذشته.. خاطرات تلخ و شیرین.. پر از خاطرات مگو.. شاید علت پیر شدنم این باشد..
تلخی هایی که حتی گوشی برای شنیدن نیست تا آنها را بگویم و سبک شوم... دلی نیست تا درکش کند.. منطقی نیست تا بپذیردش... چقدر این سنگینی زیاد است.. کمرم تا شده! قلبم در فشار است و نفسهایم به شماره افتاده...
راستی خیلی زود موهایم سپید شدند...! تو می دانی چرا؟ کسی می داند چرا؟
شکسته شدنم را میبینی؟ مگر هستی تا ببینی؟ راستی چرا ذهنت را مشغول کنم؟ همه چی خوب است...
همه چی آرام شده و ملالی نیست جز ... جز خاطراتی که پیرم کرده اند...
ببخش مرا که تا شدنم را دیدی و چشمانت نگران شد
ببخش مرا که دیدم نزدیک میشوی ولی مسیرم را کج کردم تا موهای سپیدم آزارت ندهد
ببخش مرا که ...
ببخش...
خستگی هایت را درمان نشدم
نگرانی هایت را ساحل نشدم
غمهایت را آرامش نشدم
دلتنگیهایت را پایان نشدم
نبودنهایم را جبران نشدم
راستی... میبینی چقدر مایه آزارت شدم؟
چقدر سختی هایت را زیاده شدم
چقدر آرامشت را سلب کردم
چقدر پیرت کردم
هرچقدر عذر بخواهم کم است.. مرا ببخش
به خدا ببخش...
زندگی در گذر است...
سلام.... نمیفهمم گاهی حرفات و...
ولی هرچی هم بگی جوابم اینه
بهت اعتماد دارم بیشتر از چشمام....
م خ ب
سلام...
من اصرار میکنم بدون من خوبین یا حرف شمابود که من بدون شما خوبم و سفر میرم و شنیدین خوشم و ...؟ حتی وقتی گفتم خوب نیستم بازم شک داشتین که از هرکس پرسیدین گفتن من خوبم و ...!!!
من نمیگم خوبی و ... حرفم اینه بنظرتون چطور میتونم کمکتون باشم؟؟ چطور حضور داشته باشم؟ چطور پشتیبانی کنم؟ چطور محبت کنم؟ چطور پیشت بمونم؟
اجازه دارم واسم مهم باشین؟ اجازه دارم تعصب به خرج بدم؟ اجازه دارم بهت بگم دیگه دوس ندارم بری سرکار؟
اصلا قبول میکنی؟
اصلا میذارن پیشت بمونم و تعصب داشته باشم و پشتت و بگیرم ؟
کی هرلحظه گفتم که زندگی و همه چیت بدون من خوبه؟؟
مگه من از پیشت و زندگیت رفتم از ذهنت تونستم برم که تو بخوای بری؟؟
گفتم چرا نیومدم باهاتون و نمیام! همینم میترسم از دست بدم...
دوست داشتن و نگران بودن التماسی نیست ولی وقتی نتونی ابرازش کنی و اجازه نداشته باشی فقط و فقط از درون داغونت میکنه و بس!
من که شکایتی ندارم
خودم و میسپرم دست کسی غیر از تو ؟؟ یعنی چی؟ همه باید خودمون و بسپریم به خدا... کسی که همه چیز دستشه و قدرت همه کار و داره
شما همیشه م خ ب
خیلی
تونستی ج بده
خسته بودی و دلت پر غم بود
همه ی روز و شبت ماتم بود
قطره ای را که به رویت دیدم
گریه ات بود و یا شبنم بود؟
سر دل را به نگاهی گفتی
چشم تو با دل من محرم بود
جسم و روح و همه حرف و فکرت
یک سخن بود و آن «عشقم» بود!!!
راستی عشق که میگفتی کیست؟
آنکه تنها ثمرش ماتم بود؟
خاطرت هست به من میگفتی؟
زنده از وصل تو این قلبم بود؟
پس چرا سست شدی در ره وصل؟
یادم آید قدمت محکم بود
گفتی از من به دلت زخم نشست
به لبم کاش که میمردم بود!
من غمت را نشد از بین برم
احتیاجت به کمی مرهم بود
شاد و خندان و پر امید بمان
این همه غصه که دیدی کم بود؟
کاش این فاصله ها هیچ نبود
به دعا این همه حرفم بود...
اردیبهشت 90
سلام
سلام همسایه
شنیدم فقط چندتا کوچه اونورتر خونه گرفتین
شاید مسیرت از جلوی خونه ما شده
یادتون میاد قرار بود بیای شهر ما؟ خیلی وقته تو یه شهر نفس میکشیدیم ولی الان کنار هم و .... دور از هم
سلام آخرش اومدین. بعد مدتها.. سالها... ماه ها... روزها و ساعتها دوری که نوشتم و گفتم و با نوشته هام اشک ریختم و شادی کردم و ... خلاصه زندگی کردم
عصر روز سه شنبه 19 اردیبهشت 96 ... روزی که تونستین مطالبم و بخونین و .... راستی چند وقت میشه ؟ فرداش این و برام نوشتین:
دیروز تازه تونستم پیاماتو بخونم
...
سلام.. هیچ وقت فکر نمیکردم 4 سال و 3 ماه طول بکشه بعد بخواین بیاین اینجا و مطالبم و بخونید....
چقدر سخته.. امروز مرور میکردم همه پیامایی که تو این چندسال گذاشه بودم و...
چقدر تلخ و شیرین... تلخ بخاطر چیزایی که بینمون پیش اومده بود و گله ها و ... و شیرین بخاطر خوشحالی بعد از هر دیدار که کامل تو نوشتنم معلوم بود
نمیدونم الان باید پیاما رو بخونید یا نه؟ یه حسی خیلی بهم فشار اورد که همه شون و قبل اینکه ببینید و بخونید پاک کنم! ولی گفتم واسه خودم خوبه که مرورشون کنم...یادم باشه چه کارایی کردم... عشق معنیش چی بود؟ چه بلایی سرتون اوردم و زندگی خودم چی شد/!
خیلی فکرم مشغوله.. خداکنه اگرهم یه روزی نوشته هام و خوندید بیش از پیش ازم بدتون بیاد ... وقتشه زندگیتون شیرین شیرین باشه
شاید بدون من....
همیشه مواظب خودتون و زندگیتون باشید
سلام
بالاخره اون روز رسید.... مینوشتم تا بدانی چه کشیده ام...
حالا حرفارو خوندی....
سلام.. میدونم روزای خوبی و نمیگذرونی... دعا ازم برمیاد... انشاالله خوب خوب بشه و دوباره شادی به زندگیتون برگرده...
همیشه مواظب خودت باش... ای یار دیروز و آشنای امروز و شاید غریبه فردا... همیشه و هرشب بیادتم... خوابتو باز دیدم... تو جای خیلی دور و غریب که تنها سفر کرده بودم تو اومدی و ....