سلام...
من اصرار میکنم بدون من خوبین یا حرف شمابود که من بدون شما خوبم و سفر میرم و شنیدین خوشم و ...؟ حتی وقتی گفتم خوب نیستم بازم شک داشتین که از هرکس پرسیدین گفتن من خوبم و ...!!!
من نمیگم خوبی و ... حرفم اینه بنظرتون چطور میتونم کمکتون باشم؟؟ چطور حضور داشته باشم؟ چطور پشتیبانی کنم؟ چطور محبت کنم؟ چطور پیشت بمونم؟
اجازه دارم واسم مهم باشین؟ اجازه دارم تعصب به خرج بدم؟ اجازه دارم بهت بگم دیگه دوس ندارم بری سرکار؟
اصلا قبول میکنی؟
اصلا میذارن پیشت بمونم و تعصب داشته باشم و پشتت و بگیرم ؟
کی هرلحظه گفتم که زندگی و همه چیت بدون من خوبه؟؟
مگه من از پیشت و زندگیت رفتم از ذهنت تونستم برم که تو بخوای بری؟؟
گفتم چرا نیومدم باهاتون و نمیام! همینم میترسم از دست بدم...
دوست داشتن و نگران بودن التماسی نیست ولی وقتی نتونی ابرازش کنی و اجازه نداشته باشی فقط و فقط از درون داغونت میکنه و بس!
من که شکایتی ندارم
خودم و میسپرم دست کسی غیر از تو ؟؟ یعنی چی؟ همه باید خودمون و بسپریم به خدا... کسی که همه چیز دستشه و قدرت همه کار و داره
شما همیشه م خ ب
خیلی
تونستی ج بده