سلام نازنین دیروز و بی مهر امروز و بیوفای فردا و همیشه عزیز و دوست داشتنی ام... دست از سرت برداشته ام تا دیگران نفهمند دستم بر چشمان توست...
گفته بودی که حرفاتو برام مینویسی و به دلت افتاده بود که یه روز دل نوشته هات بهم میرسه... نامه هات و خوندم... شاید خاطراتت و... هرچی بیشتر میفهمم که از دستم چی میکشی و چه زجری بهت میدم، بیشتر از خودم بدم میاد. وقتی میفهمم بخاطر یاد من، حرف من، نگاه من، امید من چه شبایی و با گریه میخوابی و چه روزایی و با سختی شب میکنی، از خدا میخوام که مهرم و از دلت بیرون کنه!!! من عاشقم و برای راحتی معشوقم دعا میکنم نه اینکه خودخواه باشم و برای جدایی عشقم دعا کنم!!! نخواه که دعام و پس بگیرم... هرچند میدونم همینکه از ذهن و زندگیت برم بیرون قبل اینکه تو چیزیت بشه، خودم دق میکنم و م ی م ی ر م!!!
من غمت را نشد از بین برم
احتیاجت به کمی مرهم بود...
راستی نمیدونم هرکی نامه هات و بخونه میفهمه که با منی یا نه ! ولی طوری بنویس که هیچکی باهات ناراحتی نکنه و مجبورمون نکنه که حتی از دفتر هم بیرون بریم!!!
مواظب ستاره کوچولوی من باش... خیلی وقت بود نازت نداده بودم!