سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برادرت را با نیکویى بدو سرزنش کن ، و گزند وى را به بخشش بدو به وى بازگردان . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :51
بازدید دیروز :40
کل بازدید :47258
تعداد کل یاداشته ها : 123
103/9/23
12:17 ص

سلام ع د ... یاد قدیم افتادم که اردیبهشت 90 این شعر و برات گفتم... چون نداریش و نمیتونی جایی داشته باشیش دوباره واست مینویسم...  

خسته بودی و دلت پر غم بود

همه ی روز و شبت ماتم بود

قطره ای را که به رویت دیدم

گریه ات بود و یا شبنم بود؟

سر دل را به نگاهی گفتی

چشم تو با دل من محرم بود

جسم و روح و همه حرف و فکرت

یک سخن بود و آن «عشقم» بود!!!

راستی عشق که میگفتی کیست؟

آنکه تنها ثمرش ماتم بود؟

خاطرت هست به من میگفتی؟

زنده از وصل تو این قلبم بود؟

پس چرا سست شدی در ره وصل؟

یادم آید قدمت محکم بود

گفتی از من به دلت زخم نشست

به لبم کاش که میمردم بود!

من غمت را نشد از بین برم

احتیاجت به کمی مرهم بود

شاد و خندان و پر امید بمان

این همه غصه که دیدی کم بود؟

کاش این فاصله ها هیچ نبود

 به دعا این همه حرفم بود...



91/11/21::: 2:36 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ باد آورده را باد می برد... امــــا... تو که با پای خودت آمده بودی...


+ هر وقت کم میآورم میگویم اصلا مهم نیست، اما تو که میدانی نبودنت چقدر برایم مهم است!