سلام امید روزای بی کسیم، سلام یار روزای تنهاییم، سلام آرامش روح پر تلاطم و خسته م! خسته ت کردم خودم میدونم! بارها به زبون اومدی که چته و چرا اینجوری شدی؟ بارها گفتی که من تو رو اینجور نمیخوام! بارها ناراحت کردم و گفتی سفرم و زهر کردی! بارها گفتی وقتی ناراحتم هیچی نگم و حرف نزنم! بارها... میدونم تو هم خسته شدی و هرچند وقت بهم میگی که نه! خسته نشدم! به خودت استراحت بده و از این حرفا...
خودمم خسته م! وقتی میدونم مال من نیستی ،وقتی نمیتونم ببینمت، وقتی حتی کنارم هم نمیای و حس میکنم ازم فرار میکنی، وقتی اینقدر گاهی باهام بد برخورد میکنی که میشکنم و خرد میشم، وقتی همه مهم هستن ولی من...،چطور انتظار داری فکر نکنم، صبر کنم، حرف نزنم، داد نکشم، خرد نشم و گریه نکنم؟ دیدی اشکام و؟ دیدی حالم تو کوچه چطور شد؟گفتی دلت پیشم میمیونه ولی با اینکه میتونستی با گوشی دوستت حالم و بپرسی یا اینکه سریع به شارژ بزنی و حالم و جویا شی که گوشه کوچه تنها افتاده بودم... ولی...! چون از تو دیگه انتظار ندارم بیشتر میشکنم!!! خیلی خرد و خمیر شدم! شاید تو هم بگی منم که دارم تورو آزار میدم و شاید بخاطر همین که ازم انتظار نداری تو هم ناراحت میشی و دلت و زدم!!! چه روزای سختی و میگذرونم! هیچوقت هیچکس نفهمید که من چی میکشم حتی تو! حتی تو که از دردم دردت میومد، از ناراحتیم ناراحت میشدی، از اشاره م میفهمیدی چی میگم و چی میخوام، از اشکام میسوختی.. حتی تو هم نمیدونی من دارم چی میکشم... چقد تو مشهدی که خاطره بسیار تلخی برام موند دعا کردم که زودی برم پیششون ولی امشب سالم رسیدم خونه!!! چقدر منتظر این روز بودم که با هم دونفری بشینیم جلوی گنبد و حرفامون و بزنیم ولی... چقد تلخ! چقد غریبه! چقد دردناک!!! یادشم عذابم میده!
ای که از دستم خسته شدی و به زور تحملم میکنی، هرچند میدونم حرفام و نمیخونی ولی بگم که زود زود از دستم راحت میشی و میرم پیش خدا... تو هم اگه دوسم داری همین دعا رو کن...
همیشه مواظب خودت باش...