سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه دانش انسان افزون شود، بر ادبش افزوده و بیم وی از پرودگارش، دو چندان شود . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :93
بازدید دیروز :40
کل بازدید :47300
تعداد کل یاداشته ها : 123
103/9/23
12:33 ص

سلام ... شاید دیگه تو هم به من اجازه ندی که بهت حرفام و بگم! شاید تو هم دیگه دلت نمیخواد نازت کنم و بگم همه کس  و کارم، همه زندگیم و همه بود و نبودم شدی!!! شاید تو هم ازم خسته شدی و نمیدونی چطور میشه از دست خودم و دردسرا و حرفای من خلاص بشی...

تا حالا باهات اینجور صحبت نکرده بودم... روزای سختی و دارم میگذرونم... خیلی سخت!!! پیامایی که قبلا برام گذاشته بودی و مرور میکردم، دیدم چه زود دنیا برعکس شده و من همه حرفای تو رو دارم بهت میزنم... حالا منم که میگم دیگه تنهام، منم که میگم اامیدی به خونه رفتن هم ندارم، منم که میگم تو همه چی داری ولی من...!!!

وقتی میبینم هر روز یه اتفاقی میافته که یا تو یا م خ یا ع یا یه نفر دیگه ازم ناراحت میشن دیگه جونی واسم نمیمونه... وقتی میبینم همه من و نمیخوان و حتی گاهی تو هم با من مثل اونا برخورد میکنی، دیگه امیدی به زنده موندن ندارم... تو جای من بودی چی میکردی؟  آره بقول تو چند روزه حالم حالم میکنم و قبلنا حال تو واسم مهمتر بود!!!! ولی الآن اینقد خودخواه شدم که فقط تنهایی و غصه های خودم و میبینم. حق داری اگه تو هم ازم ناراحت باشی و دیگه من و نخوای... من دیگه اون اب سابق نیستم که برات جون میداد و با ناراحتیت تب میکرد و با مریضیت مریض میشد... آره تو هم حق داری...

دلم گرفته اینجور نوشتم... شاید یه وقت این نوشته رو حذف کردم!


یادته با التماس بهت گفتم من از تنهایی میترسم، من و تنها نذار؟؟ یادته گفتی اینجور نگو تنهات نمیذارم؟ میبینی تنها شدم!؟ همیشه این حرف و میگم که نباید توقع داشته باشم که کسی حواسش به من باشه یا کسی باید ناراحتیم و برطرف کنه یا اینکه حتی تنهام نذاره، ولی همش یادم میره! شاید بخاطر حرف تو باشه که گفتی یعنی من تا به حال بهت خوبی نکردم که ازم توقع نداری؟؟؟ یادته اون روزم گفتم که همش ازت خوبی دیدم و بخاطر همینم نباید حتی از تو هم توقع داشته باشم!!! بقیه بخاطر بدیشون و تو بخاطر خوبیت!!! این چند شبه هربار ک آهنگ شیدایی و گوش دادم گریه م گرفته! هنوز عادت به تنهایی ندارم......... چقد سخته هر روز بغض کنی و دستی نباشه تا کنارش به آرامش برسی! تا حالا اینقد گرمی اشکم و حس نکرده بودم! اینقد غریبی خودم و ندیده بودم! اینقد زیر بار سنگینی بغض نمونده بودم! اینقد خسته نبودم....!

نه میتونم تو رو ببینم و نه تو ... بازم شروع نکنم! نمیدونم چرا این حرفا رو نوشتم! شاید سبک بشم و یا شاید بغضم سنگین تر بشه! شایدم اینا رو نوشتم که یادم بمونه چه روزایی و بدون تو میگذرونم!

مواظب خودت باش همه قلب و جونم... خیلی دوست دارم و به انتظارت میشینم!!


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ باد آورده را باد می برد... امــــا... تو که با پای خودت آمده بودی...


+ هر وقت کم میآورم میگویم اصلا مهم نیست، اما تو که میدانی نبودنت چقدر برایم مهم است!