سلام عزیزم... خوبی ؟ بی مقدمه میگم: یادته دو سال پیش با هم کجا بودیم؟ به زور راضی کردیم همه رو که تو هم بیای... 11 روز زندگی زیر یه سقف، یه جا، هم دل ، هم سفره، هم خونه و ... با هم همه جا رفتیم، خنده و گریه مون، زیارت و تفریحمون، نماز و روزه مون، پارک و بازیمون، شادی و غصه مون، فراق و وصالمون ... همه چی مون با هم بود!!! یه طرف تو بودی و یه طرف من!!! یادش بخیر! چه حرفایی زدیم و تو زیارت چه دعاهایی کردیم. چه حاجتایی خواستیم. پای ثابت همه دعاهام شده بودی، اینکه خوشبخت بشی، اینکه امیرعلی گیرت بیاد که قدرت و بدونه و ... همیشه با التماس رو به گنبد و ضریح میکردم و میگفتم: من آوردمش پیش شما، پس ناامیدم نکنین... تا اینجاش و من آوردم بقیه اش با شما.. خودتون کمک کنین... الآن دو سال از اون شبا و خاطرات گذشته... چه اتفاقایی که برامون نیافتاد!!! نمیدونم چقدر از حاجتامون و بهش رسیدیم...