سلام عزیزم چرا سلامی با یه عالمه اشک؟؟ قربون چشمای نازت که از سوز گریه سوخته بود!! همون سلام با امید خوبه که گفتی!! خوبی نازنین؟ چه سوالیه میپرسم؟ خنده داره نه؟ آره من از همه بهتر میدونم چه حالی داری و چقدر دلتنگی و... امروز روز توإه ! بذار یه روزم شده کم غصه ات بدم!
راستی ... روزت مبارک !!! چقدر دوست داشتم پیشت بودم و یه شاخه گل رز قرمز و بهت بدم و بگم گل وجودم فدای تو... ولی فعلا این باغ گل و تحویل بگیر تا بعد...
اگه میدونی دوست ندارم که بگی کاش آخرین سلامم باشه!! پس چرا میگی؟؟؟!!! غصه هام از توو نیست یعنی دلیلش تو نیستی ولی بخاطر تو هست!!! دیوونه نشدم! تو مایه دردسر و غم و غصه ام نیستی ولی بخاطرت غصه میخورم... درست گفتی ! وقتی تو باشی ولی نه با من باشی و نه برای من، وقتی نتونم غصه هات و کم کنم، وقتی نتونم به آغوش بکشمت و با گریه کردن سبک بشی، وقتی دلم پیشت باشه که چی میکنی با این همه غم و غصه که ارمغان و هدیه وجود من به تو شده، وقتی میبینم دلت برای کسی تنگ میشه که کاری ازش برنمیاد جز اینکه ساعتی پیشت باشه و ساعتها غم عالم و به دلت بریزه، وقتی که... بسه ! خسته ات کردم؟ وقتی اینا رو میبینم غصه میخورم و دلم میگیره!
خوشم میاد دیگه میدونی چه وقتایی میخوام چه حرفی بزنم، چه عکس العملی نشون بدم، چه وقتایی دل نگرونم! چه وقتایی ناراحت و خوشحال، چه وقتایی منتظر و... نه مثل اینکه تو هم مثل من شدی!!! تو هم حالات عشقت و با وجودت، با قلبت، با روحت حس و لمس میکنی!!!
دیشب خیلی دعا کردم که خدا به حرمت خوبای در خونه اش عشقمون و خدایی کنه!!! مثل قدیم ترا !!! طوری نباشیم که از کرده مون پشیمون باشیم و بتونیم با افتخار فردای قیامت بگیم که ما عاشق واقعی هم بودیم!!! گاهی یاد حرفای دکتر... میافتم!!! خودتم گفتی: دو راه بیشتر نداریم! یا صبر و تحمل دوری همراه با اعمال شاقه!! یا اینکه قید همه چی و بزنیم تا به هم برسیم!!!! نه من نه تو مرد انجام راه دوم نیستیم ولی راه اول و تا یه جاهایی پیش رفتیم ولی... میترسم آخرش تهمت بی آبرویی بهمون بزنن!! رسوا که هستیم رسواتر بشیم!!! نمیدونم راهش چیه ولی فقط از خدا میخوام عشقمون و خدایی کنه و شعله امید و توی دل شکسته و مشتاق وصلمون خاموش نکنه!
صدای بغضهایت را عالم شنید!! گریه کن تا سبک شوی! آغوشم را بردار و برو! آغوشم را ببر تا هروقت دلتنگ شدی برایش گریه کنی! گرمایش را حس کنی! شاید آرام شوی!!!
دوستت دارم مهربونم... نمیدونم میشه دوباره بیام یا اصلا باید بیام یا نه؟ ولی منتظر روزی میمونم که بقول خودمون محدودیتی نباشه!!! اونوقت دیگه نگران این نیستی که ازت چی میمونه!! شاید جون دوباره بگیری وقتی کنارم باشی، سرت و رو شونه هام بذاری، کنارم گریه کنی، نازت کنم و... ولی منم میدونم که بعدش... منم طاقت ندارم اذیت شدنات و ببینم ! چقدر باید خودخواه باشم که تو رو به این روز بندازم و برم؟؟؟ از خودم بدم میاد!!
همیشه مشتاق دیدن لبخندت هستم پس بخند تا امید بهت بخنده و غم و از دلت بیرون کنه!!
دوست دارم و منتظرت میمونم ع د د من!!!