سلام.. قبلاً ع بودم مایه آرامش بودم، یار قدیمی بودم ولی الان نمیدونم دیگه چه کسی میشم برات؟ چه نقشی دارم؟ چقدر خار شدم و مثل یه بدتر از غریبه باهام برخورد شد...
اول صبح بود که بهم زنگ زد و گفت که دیشب دعوا شده دوباره صبح هم سر عمل بینی و امضا نکردنش.... پشت بندش تو پیام دادی که میخوام دادخواست بدم نمیخوام به غریبه بگم اگه میتونی کمکم کنی بیا دنبالم اگه نمیای یکی رو پیدا می کنم... گفتم میام .. گفتی کلیدا رو ازش بگیرم لباس بردارم براتون و خونه رو زیر قیمت بذارم فروش... رفتم مدارک و گرفتم و اومدم پیشت ...
گفتی میخواد چی و ثابت کنه که براش اصلا مهم نیست؟ ؟ گفتم اونم گیج شده از کارات داره بال بال میزنه .. گفتی تو چی و میخوای ثابت کنی که باهام همراه شدی و هرچی میگم میگی باشه!!؟؟!! گفتم اگه تصمیمت و گرفتی پس حرف اثر نداره... پس میام باهات
یادمه تو حرفات در مورد ع گفتی آدم به سگ هم که محبت کنه متوجه میشه و بی چشم و رو نیست، یه دمی تکون میده .. میخوام برعکسش و راجع به خودم بگم که اگه یه سگی اینقدر دم تکون بده و وفاداریش و ثابت کنه، حداقل صاحبش با فحش و بی محلی ولش نمیکنه