سلام ... سلامی به گرمی آفتاب! دلم میخواست روبرویت بنشینم و چشم در چشم و نفس در نفس با تو سخن بگویم؛ دلم میخواست حرفانم را با چشمانم میگفتم و تو نیز مثل همیشه با قلبت پاسخم میگفتی... چه کنم که نیستی و چه راهی دارم جز اینکه برایت بنویسم؟ شاید روزی خط خطیهای دلم را بخوانی و بدانی که بی تو چه بر دل زارم گذشته است... مینویسم ولی حرف دل نوشتنی نیست! بلکه باید با تمام وجود درکش کرد و با تمام حواس حسش کرد... میدانم که میدانی چه میگویم و حرفانم را با اشاره ای میفهمی... پس مینویسم تا وقتی که برایم باشی و سینه به سینه حرفانم را بشنوی... ع من دوستت دارم!!!