سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداى سبحان روزى درویشان را در مالهاى توانگران واجب داشته . پس درویشى گرسنه نماند جز که توانگرى از حق او خود را به نوایى رساند . و کردگار ، توانگران را بازخواست کند از این کار . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :25
بازدید دیروز :3
کل بازدید :47519
تعداد کل یاداشته ها : 123
103/10/7
6:59 ص
 سلام امید روزای بی کسیم، سلام یار روزای تنهاییم، سلام آرامش روح پر تلاطم و خسته م! خسته ت کردم خودم میدونم! بارها به زبون اومدی که چته و چرا اینجوری شدی؟ بارها گفتی که من تو رو اینجور نمیخوام! بارها ناراحت کردم و گفتی سفرم و زهر کردی! بارها گفتی وقتی ناراحتم هیچی نگم و حرف نزنم! بارها... میدونم تو هم خسته شدی و هرچند وقت بهم میگی که نه! خسته نشدم! به خودت استراحت بده و از این حرفا...
خودمم خسته م! وقتی میدونم مال من نیستی ،وقتی نمیتونم ببینمت، وقتی حتی کنارم هم نمیای و حس میکنم ازم فرار میکنی، وقتی اینقدر گاهی باهام بد برخورد میکنی که میشکنم و خرد میشم، وقتی همه مهم هستن ولی من...،چطور انتظار داری فکر نکنم، صبر کنم، حرف نزنم، داد نکشم، خرد نشم و گریه نکنم؟ دیدی اشکام و؟ دیدی حالم تو کوچه چطور شد؟گفتی دلت پیشم میمیونه ولی با اینکه میتونستی با گوشی دوستت حالم و بپرسی یا اینکه سریع به شارژ بزنی و حالم و جویا شی که گوشه کوچه تنها افتاده بودم... ولی...! چون از تو دیگه انتظار ندارم بیشتر میشکنم!!! خیلی خرد و خمیر شدم! شاید تو هم بگی منم که دارم تورو آزار میدم و شاید بخاطر همین که ازم انتظار نداری تو هم ناراحت میشی و دلت و زدم!!! چه روزای سختی و میگذرونم! هیچوقت هیچکس نفهمید که من چی میکشم حتی تو! حتی تو که از دردم دردت میومد، از ناراحتیم ناراحت میشدی، از اشاره م میفهمیدی چی میگم و چی میخوام، از اشکام میسوختی.. حتی تو هم نمیدونی من دارم چی میکشم... چقد تو مشهدی که خاطره بسیار تلخی برام موند دعا کردم که زودی برم پیششون ولی امشب سالم رسیدم خونه!!! چقدر منتظر این روز بودم که با هم دونفری بشینیم جلوی گنبد و حرفامون و بزنیم ولی... چقد تلخ! چقد غریبه! چقد دردناک!!! یادشم عذابم میده!
ای که از دستم خسته شدی و به زور تحملم میکنی، هرچند میدونم حرفام و نمیخونی ولی بگم که زود زود از دستم راحت میشی و میرم پیش خدا... تو هم اگه دوسم داری همین دعا رو کن...
همیشه مواظب خودت باش...


  
  

سلام عزیز دلم...خوبی؟ خیلی وقته ننوشتم! فردای روزی که آخرین نوشته رو گذاشتم تو وب، اومدین خونمون و بعدشم با یه هماهنگی دوازدهم رفتیم اصفهان... باز هم خاطره های با هم بودن برام زنده شده بود... چقدر سخت بود برای جفتمون که مواظب باشیم کاری نکنیم که کسی بدش بیاد یا دوباره همه چی خراب بشه. 3 روز با همه تلخیا و شیرینیاش گذشت و فکر نمیکردم بازم بشه دیدت! اما خدارو شکر که باز همدیگه رو دیدیم و بازم خنده به لبهای هم گذاشتیم و ... .
جفتمونم خسته ایم و نمیدونیم چرا ناراحتیمون تموم نمیشه؟ نمیدونیم چی میخوایم و حالا که با هم هستیم و با دعا و نذر به هم رسیدیم، نگران چی هستیم؟ همدیگه رو دوست داریم ولی از هم ناراحت میشیم و از هم نبایدم توقع داشته باشیم که همدیگه رو ناراحت کنیم ولی...! وقتی میدونم برای با هم بودن به آب و آتیش میزنیم و خودمون همدیگه رو ناراحت میکنیم اعصابم میریزه به هم!
بیخیال ! غرغرو شدم نه؟ غیر قابل تحملم؟ هم نمیخوام دوباره نازت بدم و حس عشقم به تو رو تقویت کنم تا اینکه اذیتت نکنم، هم نمیتونم دوریت و تحمل کنم و باور کنم که مال من نیستی!!! بقول تو چیز جدیدی نیست که بهش رسیده باشم ولی سخته هر روز بدونم مال من نیستی و... بیخیال! مهم واسه من تویی که بخندی و خوشحال باشی و زندگیت و به خوبی بگذرونی!
با اینکه با شغلت سعی کردم کنار بیام و همیشه باورت داشتم ولی خیلی نگرانم! انشاالله که بی مورد باشه و زود زود بتونم برات گاری کنم که از اون محیط دور شی...
همه کس و همه چیز و زندگی و امید... نباید بگم؟ خودت میدونی که همیشه عزیزم هستی و میمونی، پس مواظب خودت باش و بدون همیشه دوستت دارم همه کس و همه چیز و زندگی و امیدم!!!
د د
م م


  
  

سلام همه کسم امیدم نازنینم عمرم... سال نو مبارک! امیدوارم و دعا میکنم امسال سال خوبی برات باشه و دور از همه ناراحتیا و استرسها و غمها باشه...
دو روز پیش بعد از 25 روز و 11 ساعت اتفاقی دیدمت!! وای که چقدر سخته که عزیزترین کست و نتونی ببینی و از حالش بی خبر باشی! وقتی گفتی چطور عیدت و تحویل کردی و چقدر گریه کردی!وقتی گفتی روز دوم عید هولت داده و دعوا افتادین! وقتی ... بارها واسه مرگم دعا کردم و خواستم که هم تو هم همه از دستم راحت بشن ولی... چقدر امسال بد شروع شد! هرجایی میرفتم که با تو همونجا رفته بودم و خاطره داشتم، دق میکردم تا از اونجا بیام بیرون! همش یاد تو و یاد خاطرات با تو بودن... آآآآآه ه ه ه ه
3 روز پیش وقتی گفتی کارت از فرداش شروع میشه اینقدر حالم بد شد که تا حالا اینقد دلشوره و استرس نداشتم! نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت! از این که مجبور شدی بری و چیزایی که خودت میدونی خیلی اذیت شدم و از اینکه رفتنت به خوب شدن حالت کمک میکرد خوشحالم میکرد! من همیشه بهت اعتقاد داشتم و ازت مطمئن بودم ولی بازم بهم گفتی تو مث ... همه زحمتام و ندیده میگیری و ...! هرجایی برات دعا میکنم که بهترین باشی و هیچ خطری تهدیدت نکنه! هفتم فروردین ساعت 7:30 شب رفتی سر کار...!
بعد این همه کش و قوس و دعوا و مرافعه، آخرش دیشب ساعت 8 و ربع اومدیم خونتون! اینقدر دلشوره و استرس داشتم که نمیدونستم میخواد چی بشه و نمیدونستم چی باید کنم! گفته بودی که همه چی به برخورد من ربط داره! واقعا خوب بودین! چقدر خوشحالم و هنوز توی شوک که خواب بودم یا بیدار؟ واقعا ما دوباره همدیگه رو دیدیم؟ یعنی میشه بازم همدیگه رو ببینیم؟ چقدر کم حرف زدم!چقدر حس غریبی بود که دیگه نباید میدیدمت!نباید باهات حرف میزدم! نباید .... ولی خدا رو شکر که فقط میتونم ببینمت و میتونیم با هم جایی بریم! خدایا شکرت! ممنونم ازت! بازم به بدی من نگاه نکردی و به خوبی خودت دلها رو به هم نزدیک کردی!
راستی عزیزم امروز روزته و میخوایم برات گل بیاریم! دلم هرلحظه برات تنگ میشه و از دیشب تا الآن واسم چند روز گذشته...
مواظب خودت باش و بدون همیشه دوست دارم!


روزت هم مبارک


  
  

سلام عزیزکم... سلام همه زندگیم... همه کسم همه فکر و ذکرم... امروز اولین روز سال نود و یکه! عیدت مبارک شیرینم... چقدر این روزا واسم سخت میگذره! 11 اسفند بود که ازم جدا شدی و دیگه ندیدمت! چقدر روزای قبلش شیرین بود و چقدر خوش گذشت...یادته با هم حرف میزدیم و از عشق خداییمون میگفتیم؟ یادته با هم میخندیدیم و با هم اشک میریختیم؟ یادته چقدر صبح و شبمون معنا داشت و با یاد هم سر میکردیم و حواسمون چقدر به هم بود؟ یادش بخیر... چه صبح تلخی بود صبح یازدهم! من ندیدم زمین خوردنت و ولی اشک و حال بدت باهام کاری کرد که فقط خودم و نفرین میکردم و واسه تو دعا! چه جدایی تلخی! بعدش دیگه روز خوش ندیدم! امروز 19 روزه که ندیدمت! وای که چقدر حرف و گریه و تلخی تو این دوران داشتیم!
امروز سال تحویل شد! شاید هیچ روزی اینقد غم و تو چشای خودم حس نکرده بودم! اصلا حس عید نداشتم! حس نو شدن، حس تازگی، حس ... اصلا حس زندگی نداشتم!عزیز قلبم میدونم که تو هم دلت بدتر از منه و قلبت شکسته تر از من! فکرشم نمیکردیم که این دفعه هیچ کدومشون کوتاه نیان و محکم پای حرفشون وایسن! هر روز توی نمازم دعا میکردم که بمیرم ولی چند روزه که دعا میکنم خوب شم و بهت برسم و برای حل مشکل و جدایی دعا میکنم! م خ هیچطوری کوتاه نمیاد! بهش گفتم خودت و زدی به اون راه و هرچی میگم انگار نه انگار! گفت آره !!!! هرچی من خودم و میزنم به نشنیدن ولی تو باز گیر میدی!!! وقتی دیشب گفت مگه تو دوست نداری من راحت باشم؟؟؟ قلبم گرفت و سرم گیج رفت!!! گفتم اگه تو اینجور راحتی باشه!!! نمیدونم چرا دلم آشوبه ولی امیدوار!!!
عزیزم خیلی خسته م و لحظه شماری میکنم که ببینمت و همه چی خوب خوب شه!!!!
دلتنگتم امیدم!!! همیشه دوست داشتم و دارم! مواظب خودت باش! منم برای سلامتیت همیشه دعا میکنم!


  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ باد آورده را باد می برد... امــــا... تو که با پای خودت آمده بودی...


+ هر وقت کم میآورم میگویم اصلا مهم نیست، اما تو که میدانی نبودنت چقدر برایم مهم است!