سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند متعال، بنده ای را دوست دارد که چون بفروشد، آسانگیر باشد ؛ چون بخرد، آسانگیر باشد ؛چون قضاوت کند، آسانگیر باشد ؛ و چون قضاوت بخواهد، آسانگیر باشد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :10
بازدید دیروز :2
کل بازدید :47177
تعداد کل یاداشته ها : 123
103/9/22
10:1 ع

سلام... امروز که مینویسم 3 روز از اون ماجرا گذشته... حرفی که ع زد که نه تو نه م خ هیچکدومتون...!!! چقدر سخته! نه تو مال منی و نه م خ ! هیچکس! خیلی خسته م! داغون... حرفات گاهی اینقدر من و میشکونه که نمیخوام از جام پاشم! نه اینکه حرفت بد باشه! نه! وقتی میگی تو نمیدونی چی میکنی و نظرم راجع بهت عوض داره میشه و ... آره! چقدر بده همیشه حق با تو باشه!! دعا کن برام... بریدم! شاید خیلی زودتر از اون چیزی که ازم سراغ داشتی و توقع داشتی...


  
  

سلام ع د ... دو روزه که میگی میای وب و مطالب و میخونی، ولی...!!! امروز خیلی بغض دارم. از صبح که تو خیابون دیدمت تا الآن... وقتی مث گمشده ها، مث کسایکه میترسن از عزیزشون جا بمونن و گم بشن، مث مرغ پر کنده دنبال ماشین دویدم تا که دوباره ببینمت، داشت بغضم تو کوچه میترکید و اشکم ... مث دیوونه ها شدم نه؟ برای دیدنت حتی اجازه ندارم! خوب شد واینستادی و زودی رفتی... خوب شد که جواب سلامم و فقط با چشمات دادی! خوب شد نموندی و... میموندی همونجا میزدم زیر گریه و فریاد میکشیدم. وای که چقد تلخ مینویسم! چقدر شکستنی شدم، چقدر ضعیف، چقدر داغون و...

خوبه که بهم میگی برم یه جایی و حتما آروم میشم و بی تأثیر نیست!!!! فکر میکردم حداقل تو میدونی که فقط پیش تواه که آروم میشم... فکر میکردم تو میدونی که نمیتونم پیش غیر تو اشک بریزم و بغضم و خالی کنم... کاش تو میدونستی...

بازم گرفته ام، خسته ام، شکسته ام، خرد و خمیرم، ... میدونم تو هم داری ازم خسته میشی! پس تا خسته ترت نکردم بس کنم این غمنامه رو...

مواظب خودت باش همه کسم... امیدوارم دیگه روزی نیاد که اینجور غمگین بنویسم!

دوستت دارم و همیشه منتظرت میمونم...

این شعر و نوشته هم از نوشته های خودت برداشتم... همشون و دوباره خوند م بغضم سنگین تر شد... چه زود حرفاییکه تو بهم زده بودی و باید من بهت برگردونم...دقیقا کمتر از 7 ماه!!!

هنوز نیامده ای خداحافظ... ؟ تقصیر تو نیست ،

همیشه همین گونه بوده ، برو اما من پشت سرت نه دست که دل تکان می دهم...

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، بدون
تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!


  
  

به چه مانند کنم در همه آفاق تو را ؟               هر چه در ذهن من آید، تو از آن خوبتری

سلام عشقم! خوشگلم ملوسم شیرین لب و شیرین تبارم! خوبی مهربونم؟ قربونت برم الهی! بووووسالآن که دارم مینویسم دو روز از دیدنت گذشته! دو روز از خرید! دو روز از برف! از د رفتن و کنار مسجد موندن!!! چقد خندیدیم و چقد خوش گذشت! مؤدببازم حس اینکه مال منی همه وجودم و پر کرده بود. بازم زیر برف قدم زدیم! دست در دست هم و مواظب هم بودیم که سر نخوریم و ... وای که چقد خاطره انگیز بود، دلم برای لحظه لحظه ش تنگ شده!!! شادیهاش، تلخیاش، بغضاش، غذا خوردنمون،سر کار گذاشتناش، بوسه های پر از مهربونیش، جداییش، و ... . ببخشید که نظرم و راجع به لباس همسرم نگفتم! آخه ماشاالله هر چی میپوشی بهت میاد! از بس که خوشگل و نازی! دسته ماشین شاسی بلند یادته؟ چقد من و زدی و حرصت دراومد! خیلی خنده‌دار یادته چرا تنها اومده بودی که؟ من و تو جفتمونم مثل هم یه ناراحتیایی داریم و مثل هم سعی میکنیم حلش کنیم ولی همیشه من از تو کمک میگیرم و تو رو مثل یه مشاور عاقل و با تجربه قبول دارم!همیشه هم مدیونتم و تصمیمای مهم زندگیم و با کمک تو میگیرم.آفرین

راستی لباسای نو مبارک! خب نمیشد از اول بی خون و خونریزی اینا رو واست بخره؟ عجب آدمیه ها!!پوزخند میبینم که چسبان و براق و کوتاه و ... جالب بود شوخی کردم که حرصت دربیاد...

وقتی پیشتم چقد آرومم، میخندم، غصه هام یادم میره، درد دلام و میگم، ازت کمک میگیرم، و چقد عاشقتم!!! ولی وقتی ازت جدا میشم مث دیوونه ها! مث کسیکه همه زندگیش و ازش گرفتن! مث عاشقی که عشقش و جدا کردن! مث جسمی که روحش از کنارش رفته!!! دلم شکستهمیشه میگی که نیا! ولی میدونی که جفتمونم نمیتونیم همدیگه رو نبینیم! دلم به همین دیدنا خوشه! با همین خندیدنات زنده میشم و امید زنده موندنم رسیدن به تواه! قبلا که گفتم.

همیشه مواظب خودت باش و بدون که یه دلی همیشه نگرانته! همیشه دوست داره و همیشه دل تنگ دیدنته!!!

دوست دارم! بیا جلو! بیا... حالا که اومدی یه بوس شیرین واست میفرستم، تحویلش بگیر... بوسسسسسس اینم شیرییییییییییییننننننششش! بووووس

م خ ب.... د د .... م م .... ع د د .


  
  

سلام سایه سرم سلام امید روزای ناامیدیم سلام پناه روزای بی پناهیم...

دو روز پیش بالاخره دیدمت! چقد دلم برات تنگ شده بود و چقد تو گفتی که دلت برام تنگ تر شد! وقتی بوسه برام فرستادی دلم هورری ریخت و با تموم وجود میخواستم بپرم بغلت!! روز قبلش بود که برای دومین بار سرم داد زدی و گفتی تو رو هم نمیخوام... هنوز صدای بغض آلودت یادمه!!! نزدیک یه ساعت بود که بغض کرده تو ماشین و خیابون و شهر میگشتم... تا گفتم تا حالا دیدی یه مرد با بغض تو خیابونا بره! ز زدی و طاقت نیاوردی... ببخشید که نتونستم بغضم و بخورم... ببخش که بلد نبودم تو خودم بریزم... ببخش که نفهمیدم اگه یه داد میزنی صد تا دادت و خوردی و این یکی هم چون کسی و نداری سر من خالی میکنی... خیلی دیر معذرت خواستم؟ نزدیک 2 ساعت باهام حرف زدی تا بالاخره من و بخندونی... چقد تو مهربونی و من... چقد تو خوبی و طاقت ناراحتی من و نداری ولی من...! وقتی گفتی به دلم افتاده که دیدنمون رفت تا یه مدت دیگه، دلم ریش شد! راستی مریمت خوبه؟ دیگه گیر نداده؟
دیروز که با هم حرف زدیم بازم قربون صدقه هم رفتیم و مث قبلنا... دلم برای روزای بی ناراحتی تنگ شده... میدونی چی میکشم؟ حرف مردم و نزدیکام و دفاع نکردنم! شنیدن و آب نشدنم! ادعای خون به پا کردن و بی بخار بودنم! وای که چقد ازم خسته شدی!! گفتی من میخوام عاشقم من و بفهمه و درکم کنه...گفتی توجه ع به من به اندازه توجه تو به م خ نیست پس نمیخوامش... گفتی یادته میگفتم هم تو رو دارم هم ع رو؟ دوتاتونم مال من نیستین!!! جوابم و برات نوشتم و میدونم یادت مونده...
چقد سخته زنده موندن وقتی که همه زندگیت بگه از زندگیم برو بیرون! وقتی دیگه بودنت و حس نکنه و بگه تنهام! وقتی بگه زندگیت و از نو شروع کن و من توی زندگی جدیدت جایی ندارم پس فراموشم کن!!! دلم خونه وقتی دارم این حرفا رو مینویسم و بغض توی گلوم......
تازه گفته بودی که بمونم! یادته گفتی: بمون، میدونیکه میمیرم! چه زود پیرت کردم! همیشه حق با تو بوده و چقد بده که همیشه هم تو گذشت کردی و بخشیدی و ناز خریدی!!! الان که مینویسم نمیدونم فردا باهام چه برخوردی میکنی و فردا هم باز ناراحتی پیش میاد یا ... چقد ترس به جونمه که نگنه واسم عادی بشه ناراحت شدنا و داد کشیدنات... چقد از خودم بدم میاد...!
نازنین دیروز و مهربان امروز و عزیز و همیشه دوست داشتنی من... همیشه دوستت دارم و منتظرت خواهم ماند!!!
مواظب خودت باش غریب و مظلومم!  



  
  

سلام عزیز قلبم، سلام امید روزهای بی کسیم، سلام ...

نوشته قبلی و که نوشتم شبش اومدین خونمون و با هم فرداش رفتیم قم و ... چقد خاطره است هر وقت همدیگه رو میبینیم و کنار هم نفس میکشیم و با چشم با همدیگه حرف میزنیم... و.قتی پلکهای قشنگت و پایین می آوردی و میگفتی منم د د و منم خنده به لبام مینشست...

29 دی ماه آخرین روزی بود که رفتی سر کلاس و منتظر بودی تا جایی مشغول بشی... حالت زیاد خوب نبود و بقول خودت مجبور بودی که بری خونه دوستا و اونا رو دعوت کنی تا از این حال خارج شی...!

اول بهمن، یه صبح شنبه که با چه ذوقی پاشدم و توی کولاک برف به عشق دیدنت زدم بیرون... دلم اینقد برات تنگ شده بود که ... همون روز که رفتیم و کارات درست نشد و بعدش تو دم خونه پیاده شدی و با حالت غریبی ازم دور شدی... حتی یه نگاه... میدونم همه تقصیرا از منه و منم که خیلی شکستنی شدم و از همه انتظار دارم جز تو ، شاید نباید خاطرات تلخ و بنویسم ولی مینویسم که خودم یادم بمونه... میدونم خیلی وقته که به اینجا سر نمیزنی و حرفام و نمیخونی... ولی همون حرف همیشگی(( روزهای بی تو بودن را به تصویر میکشم ، شاید روزی بفهمی چه کشیده ام)). راستی من نباید دیگه این حرف و بزنم؛ چند وقته تو به من میگی کاش بفهمی چی میکشم!!! کاش حداقل تو بفهمی...!!! آره من خودخواهیم به حدی رسیده که تو هم ازم خسته شدی و از گلایه هام سیر... قبلا خیلی بیشتر مواظب بودیم دل هم و نشکونیم و ناراحتی هم و نبینیم و ... !!!

نمیدونم چی میگم! ولی میدونم تو میفهمی چی میگم و کدوم حرفا و خاطرات و ناقص مینویسم تا فقط یادم بمونه چه بلاهایی سرت آوردم و چه عذابی از دستم کشیدی... تا به حال اینطوری سرم داد نکشیده بودی! بقول تو کاش چیزای دیگه هم یادم میموند!!! حرفای خودم و نزدیکام، قول جبران و گلایه نکردنام، اینکه چقد برام عزیز و مهم بودی و نباید خودم و دلم مهم باشه، و... خیلی چیزا که یادم رفته بود... . یادته ناراحت شدی وقتی گفتم تنهام؟ یادته گفتی تو من و حس نمیکنی و میگی تنهایی؟ یه سؤال ؟ تو من و حس میکنی؟ دل تنگیام و؟ نگرانیام و؟ بغضام و؟ میفهمی من چی میکشم؟... بازم یادم رفت!! یاد حرفت افتادم که تو از من میخوای حالت و بفهمم و من از تو!! چقد خودخواه شدیم! عشقمون یادمون رفته ...!!!

روزای سختیه! من از تو و حالت و همه چیزت بی خبرم ...

دارم میام شهرتون شاید ببینمت... فعلا..
مواظب خودت باش همه کسم!!! 


  
  

سلام ... شاید دیگه تو هم به من اجازه ندی که بهت حرفام و بگم! شاید تو هم دیگه دلت نمیخواد نازت کنم و بگم همه کس  و کارم، همه زندگیم و همه بود و نبودم شدی!!! شاید تو هم ازم خسته شدی و نمیدونی چطور میشه از دست خودم و دردسرا و حرفای من خلاص بشی...

تا حالا باهات اینجور صحبت نکرده بودم... روزای سختی و دارم میگذرونم... خیلی سخت!!! پیامایی که قبلا برام گذاشته بودی و مرور میکردم، دیدم چه زود دنیا برعکس شده و من همه حرفای تو رو دارم بهت میزنم... حالا منم که میگم دیگه تنهام، منم که میگم اامیدی به خونه رفتن هم ندارم، منم که میگم تو همه چی داری ولی من...!!!

وقتی میبینم هر روز یه اتفاقی میافته که یا تو یا م خ یا ع یا یه نفر دیگه ازم ناراحت میشن دیگه جونی واسم نمیمونه... وقتی میبینم همه من و نمیخوان و حتی گاهی تو هم با من مثل اونا برخورد میکنی، دیگه امیدی به زنده موندن ندارم... تو جای من بودی چی میکردی؟  آره بقول تو چند روزه حالم حالم میکنم و قبلنا حال تو واسم مهمتر بود!!!! ولی الآن اینقد خودخواه شدم که فقط تنهایی و غصه های خودم و میبینم. حق داری اگه تو هم ازم ناراحت باشی و دیگه من و نخوای... من دیگه اون اب سابق نیستم که برات جون میداد و با ناراحتیت تب میکرد و با مریضیت مریض میشد... آره تو هم حق داری...

دلم گرفته اینجور نوشتم... شاید یه وقت این نوشته رو حذف کردم!


یادته با التماس بهت گفتم من از تنهایی میترسم، من و تنها نذار؟؟ یادته گفتی اینجور نگو تنهات نمیذارم؟ میبینی تنها شدم!؟ همیشه این حرف و میگم که نباید توقع داشته باشم که کسی حواسش به من باشه یا کسی باید ناراحتیم و برطرف کنه یا اینکه حتی تنهام نذاره، ولی همش یادم میره! شاید بخاطر حرف تو باشه که گفتی یعنی من تا به حال بهت خوبی نکردم که ازم توقع نداری؟؟؟ یادته اون روزم گفتم که همش ازت خوبی دیدم و بخاطر همینم نباید حتی از تو هم توقع داشته باشم!!! بقیه بخاطر بدیشون و تو بخاطر خوبیت!!! این چند شبه هربار ک آهنگ شیدایی و گوش دادم گریه م گرفته! هنوز عادت به تنهایی ندارم......... چقد سخته هر روز بغض کنی و دستی نباشه تا کنارش به آرامش برسی! تا حالا اینقد گرمی اشکم و حس نکرده بودم! اینقد غریبی خودم و ندیده بودم! اینقد زیر بار سنگینی بغض نمونده بودم! اینقد خسته نبودم....!

نه میتونم تو رو ببینم و نه تو ... بازم شروع نکنم! نمیدونم چرا این حرفا رو نوشتم! شاید سبک بشم و یا شاید بغضم سنگین تر بشه! شایدم اینا رو نوشتم که یادم بمونه چه روزایی و بدون تو میگذرونم!

مواظب خودت باش همه قلب و جونم... خیلی دوست دارم و به انتظارت میشینم!!


  
  

هنوز عادت به تنهایی ندارم

باید هر جوریه طاقت بیارم

اسیرم بین عشق و بیخیالی

چه دنیای غریبی بی تو دارم!!

میترسم توی تنهایی بمیرم

کمک کن تا دوباره جون بگیرم

یه وقتایی به من نزدیک تر شو

دارم حس میکنم از دست میرم!!!

نمیترسی ببینی

برای دیدن تو

یه روز از درد دلتنگی بمیرم!!!

تو که باشی کنارم

میخوام دنیا نباشه

تو دستای تو آرامش بگیرم....!!!

بگو سهم من از تو

چی بوده غیر از این تب

کی و دارم به جز تنهایی امشب؟

میخوام امشب بیافته

به پای تو غرورم

نمیتونم ببینم از تو دورم...!

..........................

دارم تاوان دلتنگیم و میدم

کنار تو به آرامش رسیدم

بیا دنیام و زیبا کن دوباره

خدایا از تو زیباتر ندیدم

نمیترسی ببینی

برای دیدن تو

یه روز از درد تنهایی بمیرم؟؟.....


  
  

سلام همه کسم... میدونم باید روز تولدت غافلگیرت میکردم ولی نشد!!! ولی بعد چند روز، عجب روزی بود وقتی اومدم خونتون... دیدی آخرش شب خونتون موندم!مؤدب چقد باحال بود! چقد خوشگل شده بودی نازنینم... اینقد دوست داشتم پیشت بخوابم و نازت کنم و به آرزوم برسم! ولی...دلم شکست لحظه لحظه حس میکردم خونه خودمون رفتیم و همه زندگیم داره بهم میرسه! خودش و خوشگل میکنه و واسم بهترین غذا رو گذاشته و خونه رو واسه دیوونه شدن آماده کرده!!! دوست داشتنخنده هات زنده م میکرد! چقد عاشقانه نگاه میکردی! چقد با چشامون با هم حرف زدیما! چشمکقاطی کردم نه؟؟؟ وقتی میدیدم عشقم که فکر میکنم مال خودمه، پیشم نیست و مال من نیست!!!! تو بگو دیوونه نیستم که بازم امیدوارم و تو رو برای خودم میدونم؟

 طنین نبض بارانی             بلوغ چشمه سارانی

تو را من دوست میدارم       و میدانم که میدانی

 

تو را من دوست میدارم


  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ باد آورده را باد می برد... امــــا... تو که با پای خودت آمده بودی...


+ هر وقت کم میآورم میگویم اصلا مهم نیست، اما تو که میدانی نبودنت چقدر برایم مهم است!