سلام خوبی عزیزم؟ مهربونم نازنینم شیرینم دردت به جونم... دستات که همیشه سرد بود ولی بازم سردتر شده... چقدر مهربونی! ببخشید اذیتت کردم! هوا سرد بود و بازم بارون به بدن ضعیفت رحم نکرد؟ خیلی خیس شدی؟ دعا میکنم مریض نشی! خیس شدن زیر بارون و دوست داری؟ با هم؟ قدم زنان شایدم با یه چتر سرخ آبی!! اما نه بذار خودم چترت میشم... زیر دستام میمونی یا توی آغوشم خودت و قایم میکنی؟!!! بذار دست سردت و تو دست گرمم بگیرم... تا حالا فکر کردی چرا من همیشه داغم؟ تب دوری یا شاید تب عشق یا ... !!! یادته وقتی به دستای نازنینت بوسه زدم؟ دستات با اینکه سرد بود ولی یه عالم حرارت عشق و ازش حس کردم... یادت میره جوابای سوالام و بدی؟ (پاهات خوب شدن؟) سوالام اگه زیاد بود یه گوشه بنویس تا یادت بمونه که جوابم و بدی... این روزا میتونم از راههای دیگه جواب ازت بگیرم ولی شاید دیگه تنها راه همینجا باشه...!
گلی که بهم دادی یادته؟ اینقدر بو کردمش که ... خشک شد!!! میذارمش لای دفترم و نگهش میدارم... هیچ گلی به خوشبویی (تو) نمیرسه نازنینم...
راستی درسته که منتظر حرفام هستی ولی نمیخوام با نوشته هام هم اذیتت کنم و روز و شبت و به انتظار بگذرونی...
دوستت دارم به اندازه ای که خدا میداند... باورت هست...؟
عشق دوست داشتنی ام مواظب خودت باش...
سلام مهربون من، ستاره ی کوچولوی من، شیرین لبم، فرشته قلبم، امیدم... شاید منم حق نداشته باشم اینا رو بهت بگم!! شاید منم حق اینکه نگرانت باشم و ندارم! شاید منم نباید بهت سفارش بدم که مواظب عشقم باشی! اصلا شاید نباید بگم که عشقم کیه !!! نمیدونم! و نمیدونیم که کارمون درسته یا نه؟! نمیدونم چرا؟ من که از بچگی مشکلی نداشتم که برام عقده بشه! من که دنبال جبران کمبودهام نبودم! واضح تر بگم؟ من تو رو واسه جبران کمبودهام نخواستم و نمیخوام... من تو رو واسه خودت میخوام!!!
گفتی که بهت خوش گذشت!! نمیدونم بگم یا نه ولی من از روز قبلی که بعد 10 ماه به آرزوم رسیده بودم هم خوشحالم هم داغون... چقدر دلم برات تنگ شده بود ! برای نگات ، صدات ، دعوا کردنات ، آغوش گرمت ، لب شیرینت ، نفس آتیشت ، دستای سرد و پر محبتت ، چشمای ناز و پر حسرتت ، روح لطیفت ، و ... دلم برات تنگ شده بود! فکر نمیکردم بازم ببینمت. راستی پات چطوره؟ وقتی جاییت درد میگیره منم دردم میاد! وقتی دلت میگیره منم دلگیر میشم! یعنی میشه آخرش مال هم باشیم؟ من امیدوارم... تو چطور؟ اگه تو برای بار چندم با صدای قلبم به تلاطم میافتادی یا بهتره بگم با صدای قلبم به خواب آروم میرفتی ، من برای اولین بار بود که صدای ضعیف قلب ع و میشنیدم ! گفتی قلبت و دادی به یکی که پسش نمیده؟ چقدر زیبا! آره راست میگفتی ! نمیتونه دلت و پس بده...! اینقدر خودخواه شده که حاضره با قلب ضعیف بمونی ولی قلبت و پس نده!! چقدر نامرده ! چقدر بی انصافه ! نه؟ کاش میشد تمام وجودش و بهت میداد ولی قلب مهربونت و نگه میداشت!!! ولی چاره چیه؟ باید قلبت و پس بده تا بعد... شاید بعدهای دور و یا بعدهای نزدیک...! نمیدونم منم اجازه دارم بگم یا نه ولی مواظب عشقم باش! اینقدر بهش بدی کردم که دیگه توون نداره ولی قول بده که مواظبش هستی!
هنوز دل خوشی ذهن خسته ام این است
که در خیال خودت بی خیال من نشدی!
راستی یادم رفت بگم: دوستت دارم خیلی حتی اگه اجازه دوست داشتن هم نداشته باشم...
د د
م م
کاش نگفته بودم, دلم دیوانه نگاهیست ,که هیچ کدام از نگاههایش, سهم من نیست.... کاش می گفتی چیست ؟؟ انچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست ... کاش نمیدانستی در دلم چه میگذرد....کاش وقتی که نیست می شدم میفهمیدی....کاش میسوختم برایت ...کاش....... باور کن نمیدانم چه میگویم....از دست رفته ام....دیگر نمیدانم چگونه بگویمت دوستت دارم.... من مال خودم نیستم مال تو ام......تکلیفم را روشن کن....بمانم....یابمیرم....
بیـــا برای یکــبار هــم که شـــده...دست به خلاف بزنیـم...!من اندوه تـــو را مـــی دزدم...!تو تنهـایـی مـرا...!! من اندوه تورا می دزدم.....!تو تنهایی مرا....!من تنهایی تورا ....! تو اندوه مرا....! خودت میدانی که باور نکرده ام ...به سادگی ام نخند،میدانم میدانم تو جز نمک پاشیدن بر زخمهایم کار دیگری نمیدانی.....بگذار دوباره بگویم.....من تنهایی تورا .....تو امیدهای مرا...تو احساس مرا.....تو دلخوشی های مرا...تو...تو....تو....دوباره من تنهایی تو را و تو.... من اندوه تورا...و تو زندگی مرا...دنیای مرا....خواب و خیالات مرا....لحظات مرا....اما...نوش جان.... نوش جان......هرچه میخواهی بکن.....فدای یک تار مویت.... راستی گفتم تار مویت.....آه که دارم نابود میشوم .باز تار مویت و باز دل من با هم تبانی کردند.... دعا میکنم هیچگاه چشمهای زیبای تو را در انحصار قطره های اشک نبینم، و تو برایم دعا کن ابر چشمهایم فقط برای تو ببارد.. خدا یا از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار...نگاهی ، یادی ، خاطره ای...برای هنگامی که فراموش خواهیم کردروزی چقدر عاشق بوده ایم... دلایل بودنم را مرور می کنم هر روز....هر روز از تعدادشان کم میشود... آخرین بار که شمردمشان.... تنها یک دلیل برایم مانده بود.... آنهم دیدن تو بود....خیلی ها میگن دوری و دوستی، ولی من میگم سخته زنده بودن وقتی دوری و نیستی!
سلام شیرین زبونم... نمیگی با حرفات دلم و میبری؟ دلم و میشکونی؟ دلم و بیچاره میکنی؟ فکر نمیکنی که ویرانم میکنی؟ اگه قرار باشه منم مثل خودت حرف بزنم، ناراحت میشی و من نمیخوام بیشتر ناراحتت کنم... بیشتر از این عذابت بدم... یادمه بهم از خود گذشتگی یاد دادی! گفتی عاشق برای خودش دعا نمیکنه و برای راحتی معشوقش دعا میکنه!!! من عاشقتم و برای راحتی عشقم دعا میکنم... دعا میکنم دستی نباشه تا به نوازشش عادت کنی... پایی نباشه که به سمتت بیاد و دلت و هوایی کنه... چشمی نباشه تا با نگاه بهش دلت بلرزه... آغوشی نباشه تا گرمی اون خواب و از چشمات بگیره... دعا میکنم زیر خاک باشم تا عشقم راحت باشه!!! گفتی که بدون من دیوونه میشی و قلبت میگیره! جونم و صدقه ات کردم که بلایی سرت نیاد... قربونی عاشق برای اینکه معشوق به دلش زخم نشینه چقدر دیدنیه!!! نمیدونم چی میگم! ناراحتت کردم؟ پای درس خودت یاد گرفتم که خودم و نبینم... هر چی میبینم تویی! اگه تو بگی بمون میمونم چون تو میخوای و اگه بگی برو، میرم چون تو میخوای! منم میترسم... ترس اینکه بهت نرسم... ترس رسوایی... ترس جنون... ترس مرگ... ترس اینکه خدا بگه عاشق نبودی و همه حرفات مال هوس شیطانی بوده... میترسم!!! دعا کن عاقبت کارمون خیر باشه!!
چقدر سخت بود این حرفارو گفتم... وقتی دارم مینویسم که قلبت گرفته، دستات تکون نمیخوره و قلبم به تپش افتاده!!! خدایا عشق من و نگهدار! نه برای من بلکه برای خودش و من! مهم من نیستم... مهم عشقمه که داره اذیت میشه!!!
خدایا آرامشت و به قلبش نازل کن، به حق دل مهربونت!!!
سلام نازنین دیروز و بی مهر امروز و بیوفای فردا و همیشه عزیز و دوست داشتنی ام... دست از سرت برداشته ام تا دیگران نفهمند دستم بر چشمان توست...
گفته بودی که حرفاتو برام مینویسی و به دلت افتاده بود که یه روز دل نوشته هات بهم میرسه... نامه هات و خوندم... شاید خاطراتت و... هرچی بیشتر میفهمم که از دستم چی میکشی و چه زجری بهت میدم، بیشتر از خودم بدم میاد. وقتی میفهمم بخاطر یاد من، حرف من، نگاه من، امید من چه شبایی و با گریه میخوابی و چه روزایی و با سختی شب میکنی، از خدا میخوام که مهرم و از دلت بیرون کنه!!! من عاشقم و برای راحتی معشوقم دعا میکنم نه اینکه خودخواه باشم و برای جدایی عشقم دعا کنم!!! نخواه که دعام و پس بگیرم... هرچند میدونم همینکه از ذهن و زندگیت برم بیرون قبل اینکه تو چیزیت بشه، خودم دق میکنم و م ی م ی ر م!!!
من غمت را نشد از بین برم
احتیاجت به کمی مرهم بود...
راستی نمیدونم هرکی نامه هات و بخونه میفهمه که با منی یا نه ! ولی طوری بنویس که هیچکی باهات ناراحتی نکنه و مجبورمون نکنه که حتی از دفتر هم بیرون بریم!!!
مواظب ستاره کوچولوی من باش... خیلی وقت بود نازت نداده بودم!
دلم برای تو تنگ است ...وکاش لحظه ی آخر برای من بودی ...ومن قصیده ی صد سال انتظار نبودم...و کاش جای نبودت به روی صفحه ی عشق ...تمام نقطه ی دیدار می شدی یا نه....خطوط آخر افسانه های غربت من! دلم برای تو تنگ است...ویک سبد باران...برای رونق چشمان خویش میخواهم...و یک ترانه ی موزون...که عاشقانه ترین حرفهای دلم را درون آن ریزم....
ایستیرم گوزلروین نقشینی تصویره چکم
نیلی ایم سن سیز عزیزیم گنه دنیا ده تکم!
سن منیم نازلی گلوم سن گزلیم دردین آلیم
اوزون انصاف ایله سن سیز نجه دنیاده قالیم؟
سلام بهترینم دلم برات تنگ شده! گفته بودی اگه نتونم ببینمت به خوابم میای تا به آرزوی دیدنت نمیرم...!!! چقدر دلم برات تنگ شده... برای نگاهت، برای صدات، برای خنده های قشنگت، برای چشمهای ناز و خمارت، برای مهربونیات، برای دل نگرونیات و برای.... دلم برات تنگ شده! هر وقت کم میارم میگم اصلا مهم نیست، اما تو که میدونی نبودنت چقدر برام مهمه!!
خسته بودی و دلت پر غم بود
همه ی روز و شبت ماتم بود
قطره ای را که به رویت دیدم
گریه ات بود و یا شبنم بود؟
سر دل را به نگاهی گفتی
چشم تو با دل من محرم بود
جسم و روح و همه حرف و فکرت
یک سخن بود و آن «عشقم» بود!!!
راستی عشق که میگفتی کیست؟
آنکه تنها ثمرش ماتم بود؟
خاطرت هست به من میگفتی؟
زنده از وصل تو این قلبم بود؟
پس چرا سست شدی در ره وصل؟
یادم آید قدمت محکم بود
گفتی از من به دلت زخم نشست
به لبم کاش که میمردم بود!
من غمت را نشد از بین برم
احتیاجت به کمی مرهم بود
شاد و خندان و پر امید بمان
این همه غصه که دیدی کم بود؟
کاش این فاصله ها هیچ نبود
به دعا این همه حرفم بود...
سلام ... سلامی به گرمی آفتاب! دلم میخواست روبرویت بنشینم و چشم در چشم و نفس در نفس با تو سخن بگویم؛ دلم میخواست حرفانم را با چشمانم میگفتم و تو نیز مثل همیشه با قلبت پاسخم میگفتی... چه کنم که نیستی و چه راهی دارم جز اینکه برایت بنویسم؟ شاید روزی خط خطیهای دلم را بخوانی و بدانی که بی تو چه بر دل زارم گذشته است... مینویسم ولی حرف دل نوشتنی نیست! بلکه باید با تمام وجود درکش کرد و با تمام حواس حسش کرد... میدانم که میدانی چه میگویم و حرفانم را با اشاره ای میفهمی... پس مینویسم تا وقتی که برایم باشی و سینه به سینه حرفانم را بشنوی... ع من دوستت دارم!!!